تقدیم به مادر عزیزم که خیلی برام زحمت کشیده
مادر گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت شبها بر گاهـــــواره من، بیــــدار نشست و خفتن آموخت دستم بگــرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت یک حـــرف و دو حـــرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آمــــوخت لبخند نهاد بــر لب من، بــر غنچه گــل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست شد مکتب عمر و زندگی طی، مائیم کنون به ثلث آخر بگذشت زمــــان و ما ندیدیم، یک روز ز روز پیش خوشتـــر آنگاه که بود در دبستان، روز خوش و روزگــار دیگر می گفت معلمم که بنویس، گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت گویند که می نمود هر شب، تا وقت سحر نظاره من می خواست که شـــوکت ...
نویسنده :
مامان بیتا و بیتاجون
11:59